Thursday, September 10, 2009

شعری زیبا از فرخی یزدی شاعر لب دوخته عصر اختناق که مصداق بارز اوضاع کنونی است

محمد فرخی یزدی - تهران- زندان قصر- اردیبهشت 1318

به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می گردد؟
مگر روزی که از این بند غم آزاد می گردد

ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا
پس از مشروطه، با افزار استبداد می گردد

تپیدن های دلها، ناله شد، آهسته آهسته
رساتر گر شود این ناله ها، فریاد می گردد


شدم چون چرخ سرگردان که چرخ کجروش تا کی
به کام این جفاجو، با همه بیداد می گردد؟

ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهن را
دهی گر آب و آتش، دشنۀ فولاد می گردد


دلم از این خرابی ها بود خوش، زانکه می دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد

ز بیداد فزون، آهنگری گمنام و زحمتکش
علمدار و عَلم، چون کاوۀ حداد می گردد


علم شد ر جهان فرهاد، در جانبازی شیرین
نه هر کس کوهکن شد در جهان، فرهاد می گردد

دلم ز این عروسی سخت می لرزد که قاسم هم
چو جنگ نینوا نزدیک شد، داماد می گردد

به ویرانی این اوضاع، هستم مطمئن، زان رو
که بنیان جفا و جور، بی بنیاد می گردد

ز شاگردی نمودن، فرخی استاد ماهر شد
بلی، هر کس که شاگردی نمود، استاد می گردد

No comments:

Post a Comment