کاری به عملکرد های ضد و نقیض ایشان ندارم . کاری به موضع گیری های " حزب بادی " ایشان هم ندارم . به این هم کار ندارم که ایشان یک روز را د رمحفل اصلاح طلبان سر می کند و روز دیگر را د رمحفل انس سید علی آقا و در کنار کوتوله سیاسی اش ، آن هم با روی گشاده و خندان ، به شب می رساند . ایشان ، البته آزاد است هر کاری دوست دارد بکند اما باید تکلیفش را در مورد این که " اساساً ایشان چه کاره است " روشن کند . منظورم این است که محل ارتزاق و معیشت ایشان چیست ؟ مراقبت و تولیت آرامگاه پدربزرگش !؟ اشکالی ندارد . پس ایشان از دولتی سر پدر بزرگش دارد نان می خورد و ارتزاق می کند . پس لازم است باید مدافع تمام قد و صد در صد پدر بزرگش باشد . اگر نباشد که نمک به حرامی محسوب می شود . مانند کسی می ماند که نمک میخورد و نمکدان می شکند . بنده خوشبینانه فرض می کنم این جناب سید حسن آقای خمینی انسان نمک نشناسی نیست . یعنی کاملاً می داند چه می کند و حداقل مدافع عملکرد و شغل و محل معاش خودش هست . به تعبیر دیگر ایشان ولینعمت خود را که همان پدر بزرگش باشد قدر میدارد و بر سر می گذارد . پس می تواند این پرسش ساده من را جواب دهد . آقای سید حسن خمینی ، دوست عزیز ، آیا شما مدافع فرمانهای اعدامی که توسط پدر بزرگتان ( و با وساطت پدرتان ) در خصوص هزاران نفر از هم میهنان مان صادر شد هستید یا نه ؟ آیا مدافع تمام عملکردهای اشتباه پدر بزرگتان در مورد جنگ و کشتار مخالفین و بریدن زبان منتقدین و روزنامه نگاران و مخالفین سیاسی هستید یا نه ؟ آیا پدر بزرگتان را مبرا از هر گونه خلاف و اشتباه می دانید یا نه ؟ نگویید که ایشان اشتباه کرده که در آن صورت نمک به حرامی محسوب می شود و لقمه نان تان حرام تلقی میگردد . مردانه بگویید مدافع ششدانگ عملکرد ایشان هستید و تکلیف خودتان را با مردم ایران و کسانی که گاهی کور سوی امیدی به امثال شما دارند و به اشتباه شما را د رعداد اصلاح طلبان میدانند روشن کنید . همین .
Thursday, August 26, 2010
Tuesday, August 17, 2010
سخنی از سر درد با دوستان عزیز اصلاح طلب
دوستان گرامی ؛
خواهران و برادران هم میهن اصلاح طلبم ؛
با شما سخنی دارم :
یک ایرانی هستم ، دقیقاً مانند شما.
یک ایرانی که بنا به جبر روزگار دیرگاهی نیست که مقیم یک کشور خارجی است . این دوری ، اما ، میهنم ، وطنم ، کشورم و شما عزیزان و خواهران و برادرانم را از خاطرم نبرده است . این را گفتم تا بدانید که در این سالهای هجرت ، همه گاه با خنده هایتان شاد بوده ام و با گریه هایتان گریسته ام ، آخر من هم فرزند همان مام میهنم و آن را بیش از جانم دوست دارم . راستش را بخواهید به گذشته که برمیگردم ، خاطرات چندان بدی از زمان ریاست جمهوری " سید خندان " ندارم و به آن دوران - و به رغم اختلاف نظرهای اساسی که با شما دارم و انتقاد هم ، البته ، به آن دوران کم نیست - غبطه می خورم . یادم می آید صبحها که حتا به قیمت دیر رسیدن به محل کارم هم که شده ، توی صف روزنامه فروشی می ایستادم و جامعه و طوس و عصر آزادگان و نشاط و صبح امروز و سلام و ... را میگرفتم و با ولع می خواندم و از خواندنشان و از دیدن نیمچه آزادی بیانی که داشتیم لذت میبردم و امید را در دل زنده میگرداندم . به هر حال سرنوشت روزگار و داشتن خصمی مشترک ( خصم ایران و عزت انسانی و آزادگی ) ما را به هم نزدیکتر و نزدیکتر کرد تا آنجا که دل نگرانی ها و دغدغه هایم را با شما به درد دل نشسته ام . همینجا لازم است بگویم که صرف نظر از اختلافات شاید عمیق اعتقادی و سیاسی ، همیشه به کسانی چون تاج زاده و رمضان زاده و صفایی فراهانی ( این یکی را از نزدیکتر شاهد کارش بوده ام ) و آرمین ، بدلیل شهامتی در ابراز نظراتشان دارند احترام گذاشته و میگذارم و این افراد را دارای شخصیتی قوی و قابل اعتماد می انگارم . اینها را گفتم که بدانید ، من ، هم شجاعت سرم میشود و هم آزادمردی . و اما سخن من : یک سال و اندی از آغاز جنبش سبز آزادیخواهی و حق طلبانه مردم ایران می گذرد . یکسالی که من آنرا البته در امتداد خیزش تاریخی مردم ایران زمین از زمان عصر مشروطیت می دانم که هرگز باز نایستاده و با جباران و خودکامگان سر آشتی نداشته است و هر از گاهی با قالب و رنگ جدیدی خود را به رخ دیکتاتوران و مستبدین کشانده و خواب آرام را از چشمشان گرفته است . در این یک سال همه ما شاهد صحنه هایی تلخ و دردناک و جانکاه بودیم و داستانهایی از سبعیت قومی ظالم دیدیم و شنیدیم که قبلاً نظیرشان را حتی در کتابها نیز نخوانده بودیم . خود شما عزیزان نیز هم اکنون در حال پرداخت بهای آزادگی و آزادمردی خود هستید و اینور و آنور در گوشه این زندان و در حصار آن تبعید خود خواسته بسر میبرید و فصل مشترک همه مان نیز امیدی است که به فردا داریم . اما ، دراین میان چیزی هست که ما را همیشه از هم جدا میسازد و آنهم چیزی نیست غیر از اعتقادات مذهبی شما و نظری که به انقلاب و تاریخ و بنیانگذار آن دارید ( البته آنچه در قلبتان میگذرد را نمیدانم اما آنچه در ظاهر میبینم حاکی از اختلاف نظر و عقیده وحشتناکی بین ماست ) . بگذارید در یک جمله کوتاه حرفم را بزنم : من به ازادی و دموکراسی و حق انتخاب آزاد مردم اعتقاد دارم . من به اسلام آنگونه که شما اعتقاد دارید ، اعتقاد ندارم . من ، انقلاب اسلامی را ( بر عکس شما ) حاصل یک اشتباه بزرگ تاریخی می دانم و معتقدم کمتر کسی در میان سیل انبوه تظاهرکنندگان سال 57 و مخالفین شاه ، بدنبال حکومت اسلامی و ولایت فقیه و دیکتاتوری نعلین بود و حتی تصور آن را هم میکرد که با دست خود دارد چه موجود وحشتناکی را جایگزین می کند . به بیان ساده تر، کسی انتظار چنین چاه عمیقی را در پس آن چاله نداشت . من موجودی تحت عنوان " حضرت امام " را نه تنها قابل احترام نمیدانم بلکه معتقدم هر آنچه بدبختی که ما و شما امروز می کشیم ناشی از خباثت و خودخواهی همین " حضرت امامی " است که شجره منحوسه ولایت فقیه و دیکتاتوری نعلین را در سرزمین مان کاشت . همان کسی که برخی از شما عکسش را حتا در ماه دیدید .راستی آیا واقعاً دیدید ؟ من با خمینی و طرفداران و دنباله روان او مشکل اساسی دارم و معتقدم پیروی از خمینی و دفاع از آزادی و دموکراسی "جمع اضداد" است و در عالم واقع امکان بروز و ظهور ندارد مگر به مدد هنرپیشگی و ترفندهای سیاسی . من بدنبال آزادی بی دینی و بی دینان هستم و البته در عین حال مشکلی با دینداری شما هم ندارم . من روزه نمیگیرم . من نماز نمیخوانم . من ، اما ، به اعتقادات شخصی و خصوصی همه احترام میگذارم . من از " دین و مذهب رسمی " بدم می آید ! آیا شما به بی دینی و بی خدایی من احترام می گذارید ؟ آیا من اجازه دارم در فردای ایران در مقابل چشمان شما روزه خواری کنم و نگران این نباشم که ممکن است پایه های ایمان تان بلرزد ؟ آیا ما میتوانیم فردا با هم زندگی کنیم و ایران مان را بسازیم ؟
خواهران و برادران هم میهن اصلاح طلبم ؛
با شما سخنی دارم :
یک ایرانی هستم ، دقیقاً مانند شما.
یک ایرانی که بنا به جبر روزگار دیرگاهی نیست که مقیم یک کشور خارجی است . این دوری ، اما ، میهنم ، وطنم ، کشورم و شما عزیزان و خواهران و برادرانم را از خاطرم نبرده است . این را گفتم تا بدانید که در این سالهای هجرت ، همه گاه با خنده هایتان شاد بوده ام و با گریه هایتان گریسته ام ، آخر من هم فرزند همان مام میهنم و آن را بیش از جانم دوست دارم . راستش را بخواهید به گذشته که برمیگردم ، خاطرات چندان بدی از زمان ریاست جمهوری " سید خندان " ندارم و به آن دوران - و به رغم اختلاف نظرهای اساسی که با شما دارم و انتقاد هم ، البته ، به آن دوران کم نیست - غبطه می خورم . یادم می آید صبحها که حتا به قیمت دیر رسیدن به محل کارم هم که شده ، توی صف روزنامه فروشی می ایستادم و جامعه و طوس و عصر آزادگان و نشاط و صبح امروز و سلام و ... را میگرفتم و با ولع می خواندم و از خواندنشان و از دیدن نیمچه آزادی بیانی که داشتیم لذت میبردم و امید را در دل زنده میگرداندم . به هر حال سرنوشت روزگار و داشتن خصمی مشترک ( خصم ایران و عزت انسانی و آزادگی ) ما را به هم نزدیکتر و نزدیکتر کرد تا آنجا که دل نگرانی ها و دغدغه هایم را با شما به درد دل نشسته ام . همینجا لازم است بگویم که صرف نظر از اختلافات شاید عمیق اعتقادی و سیاسی ، همیشه به کسانی چون تاج زاده و رمضان زاده و صفایی فراهانی ( این یکی را از نزدیکتر شاهد کارش بوده ام ) و آرمین ، بدلیل شهامتی در ابراز نظراتشان دارند احترام گذاشته و میگذارم و این افراد را دارای شخصیتی قوی و قابل اعتماد می انگارم . اینها را گفتم که بدانید ، من ، هم شجاعت سرم میشود و هم آزادمردی . و اما سخن من : یک سال و اندی از آغاز جنبش سبز آزادیخواهی و حق طلبانه مردم ایران می گذرد . یکسالی که من آنرا البته در امتداد خیزش تاریخی مردم ایران زمین از زمان عصر مشروطیت می دانم که هرگز باز نایستاده و با جباران و خودکامگان سر آشتی نداشته است و هر از گاهی با قالب و رنگ جدیدی خود را به رخ دیکتاتوران و مستبدین کشانده و خواب آرام را از چشمشان گرفته است . در این یک سال همه ما شاهد صحنه هایی تلخ و دردناک و جانکاه بودیم و داستانهایی از سبعیت قومی ظالم دیدیم و شنیدیم که قبلاً نظیرشان را حتی در کتابها نیز نخوانده بودیم . خود شما عزیزان نیز هم اکنون در حال پرداخت بهای آزادگی و آزادمردی خود هستید و اینور و آنور در گوشه این زندان و در حصار آن تبعید خود خواسته بسر میبرید و فصل مشترک همه مان نیز امیدی است که به فردا داریم . اما ، دراین میان چیزی هست که ما را همیشه از هم جدا میسازد و آنهم چیزی نیست غیر از اعتقادات مذهبی شما و نظری که به انقلاب و تاریخ و بنیانگذار آن دارید ( البته آنچه در قلبتان میگذرد را نمیدانم اما آنچه در ظاهر میبینم حاکی از اختلاف نظر و عقیده وحشتناکی بین ماست ) . بگذارید در یک جمله کوتاه حرفم را بزنم : من به ازادی و دموکراسی و حق انتخاب آزاد مردم اعتقاد دارم . من به اسلام آنگونه که شما اعتقاد دارید ، اعتقاد ندارم . من ، انقلاب اسلامی را ( بر عکس شما ) حاصل یک اشتباه بزرگ تاریخی می دانم و معتقدم کمتر کسی در میان سیل انبوه تظاهرکنندگان سال 57 و مخالفین شاه ، بدنبال حکومت اسلامی و ولایت فقیه و دیکتاتوری نعلین بود و حتی تصور آن را هم میکرد که با دست خود دارد چه موجود وحشتناکی را جایگزین می کند . به بیان ساده تر، کسی انتظار چنین چاه عمیقی را در پس آن چاله نداشت . من موجودی تحت عنوان " حضرت امام " را نه تنها قابل احترام نمیدانم بلکه معتقدم هر آنچه بدبختی که ما و شما امروز می کشیم ناشی از خباثت و خودخواهی همین " حضرت امامی " است که شجره منحوسه ولایت فقیه و دیکتاتوری نعلین را در سرزمین مان کاشت . همان کسی که برخی از شما عکسش را حتا در ماه دیدید .راستی آیا واقعاً دیدید ؟ من با خمینی و طرفداران و دنباله روان او مشکل اساسی دارم و معتقدم پیروی از خمینی و دفاع از آزادی و دموکراسی "جمع اضداد" است و در عالم واقع امکان بروز و ظهور ندارد مگر به مدد هنرپیشگی و ترفندهای سیاسی . من بدنبال آزادی بی دینی و بی دینان هستم و البته در عین حال مشکلی با دینداری شما هم ندارم . من روزه نمیگیرم . من نماز نمیخوانم . من ، اما ، به اعتقادات شخصی و خصوصی همه احترام میگذارم . من از " دین و مذهب رسمی " بدم می آید ! آیا شما به بی دینی و بی خدایی من احترام می گذارید ؟ آیا من اجازه دارم در فردای ایران در مقابل چشمان شما روزه خواری کنم و نگران این نباشم که ممکن است پایه های ایمان تان بلرزد ؟ آیا ما میتوانیم فردا با هم زندگی کنیم و ایران مان را بسازیم ؟
Wednesday, August 11, 2010
جهان بر سر دوراهی " حمله نظامی محدود به ایران " یا " پذیرش ایران دارای قدرت هسته ای " ! ریسک کدامیک بالاتر است ؟
هوا بیش از هر زمان دیگر غبارآلوده است . موج تحریم های ریز و درشت اقتصادی راه افتاده و بزودی به جایی خواهد رسد که کمر مردم در زیر بار این فشار خرد خواهد شد . عدم فروش بنزین به تنهایی میتواند اقتصاد هر کشوری را به زانو درآورد ، ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست . اینک ، جمهوری اسلامی ، گربه ای را می ماند که در کنج دیوار گیر افتاده و هر آن ممکن است برای خلاصی از این دام ، به صورت جهان پنجه بکشد . در همین راستا ممکن است بزودی شاهد افزایش حجم عملیات تروریستی در کشورهای غربی ( بقصد تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی این کشورها و فشار بر دولت ها در جهت کاهش یا قطع تحریم ها ) و عملیات نظامی و تروریستی علیه نیروهای کشورهای غربی و بویژه آمریکا در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین باشیم . این واقعیت ها را همه می دانند و دقیقاً به همین دلیل است که این روزها بیش از هر زمان دیگر شاهد اخبار حاکی از احتمال افزایش حمله نظامی محدود به زیرساخت های اقتصادی و هسته ای ایران هستیم . این ها ، همه از یک طرف و قلدرنمایی ها و هارت و پورت ها و تهدیدهای نظامی مطرح شده از جانب مسئولان نظامی و سیاسی ایران ، از طرف دیگر ، باعث شده که احتمال بروز حمله نظامی به تأسیسات ایران بیش از هر زمان دیگر مطرح باشد . واضح است که آمریکا و متحدان غربی و منطقه ای اش خود را بر سر یک دوراهی می بینند . پذیرفتن ریسک حمله نظامی محدود به ایران با همه تبعات سیاسی و اقتصادی و امنیتی آن یا سکوت و صبر کردن در مقابل عملیات مشکوک اتمی جمهوری اسلامی که ممکن است هر آن به ساخت بمب اتم و تهدید منطقه و جهان بیانجامد . پاسخ به این سؤال و انتخاب بین این دو گزینه ، ممکن است بزودی مشخص شود . یادم می آید که در یکی از اپیزودهای مجموعه کمدی " هارولد لوید " کمدین فقید آمریکایی ، آنجا که قرار بود اهل محل با گروهی از اشرار و اراذل درگیر شده و خود را برای همیشه از شر مزاحمت های آنان راحت کنند ، رمز شروع عملیات حمله این بود : بوی باروت می آد ! و من هم مجبورم در خاتمه این نوشتار همین را بگویم : بوی باروت می آد . زنده باد آزادی و پاینده باد ایران
Monday, August 9, 2010
انتشار و توزیع نوار سخنرانی " سردار مشفق " تنها پرده ای از سناریوی جدید جنگ روانی رژیم است
این روزها سخنرانی فردی به نام " سردار مشفق " که ظاهراً معاون فرمانده قرارگاه ثارالله ( قرارگاه اطلاعاتی - امنیتی سپاه و مسئول حفظ امنیت پایتخت ) است نقل محافل سیاسی و یکی از موضوعات اصلی بحث های بین مردم است . بر اساس اطلاعات منتشره ( که میتوان تا حدودی از متن سخنرانی هم استنباط کرد ) این سخنرانی باید در حدود اواخر آبان ماه پارسال ( 1388 ) انجام شده باشد . بر اساس آنچه فرد مذکور در این سخنرانی بیان می دارد - و ظاهراً بر روی آن هم بسیار تأکید و اصرار دارد - عناصر و دستگاه های اطلاعاتی رژیم ، اشراف عجیب و شگفت انگیزی بر روی هر آنچه در این مملکت اتفاق می افتد دارند ! بقول معروف : گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد ، جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست ! بعنوان نویسنده این نوشتار، شخصاً هم متن سخنرانی را خوانده ام و هم فایل صوتی آن را بدقت گوش کرده ام . برداشت شخصی من از این سخنرانی ( البته اگر بپذیریم که واقعاً چنین سخنرانی ای انجام شده و این یک کلک ساده اطلاعاتی جهت افکار سنجی و تا حدودی انحراف افکار نیست ) این است که : نه تنها سخنران هیچ شاهد و مدرک معتبری خارج از دایره اعترافات اخذ شده و سناریوهای خلق الساعه من درآوردی ، نمی آورد بلکه در پرداخت و جهت دهی و نتیجه گیری نیز بسیار ناشیانه عمل می کند . حجم اتهامات وسیع و عجیبی که به اکثر اصلاح طلبان حکومتی زده میشود تنها میتواند به این جهت باشد که به خیال خودشان عکس العمل مردم را ارزیابی کنند و مثلاٌ اگر ببینند که مردم در قبال اتهامات سنگین اخلاقی و جاسوسی به افرادی چونان سید محمد خاتمی یا مهندس موسوی ، سکوت می کنند و واکنش درخور توجهی نشان نمی دهند ، شرایط را برای دستگیری این آقایان مهیا دیده و اقدام کنند . از آنجایی که اساساً نه خود سخنران و نه جمع حاضربرای کسی اساساً شناخته شده نیستند و هیچ سندیتی ندارد و اسامی نیز صرفاً میتوانند اسامی مستعار باشند ، براحتی میتوان مسئولیت آن را به گردن دیگران ( مثلاً توطئه خارجی ها ، چنانچه در جریان افشاگری عباس پالیزدار انجام دادند ) انداخت و از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی کرد . همچنین ، سطح دانش و سواد سخنران آنقدر نازل است که حتا از روی نوشته هم قادر به خواندن درست الفاظ نیست . بعنوان مثال بجای رادیو صدای آمریکا یا عبارت " وی او ای " که مصطلحترین عنوان برای این شبکه تلویزیونی است ، از کلمه " وآ " استفاده می کند که بهیچ عنوان نه مصطلح است و نه برای شنونده آشناست . مثالهایی از این دست براحتی میتوان در میان صحبت های این فرد پیدا کرد . در اینجا لازم به یادآوری است که سخنران ادعا دارد که یک کارشناس خبره و زبردست و باتجربه امنیتی است و به همه چیز اشراف دارد ، بنابراین باید از او توقع بسیار بیشتر داشت . تکرارهای سردرگم و غیرلازم در میان این سخنرانی موج میزند . معلوم نیست که این فرد دارد از رو میخواند یا حرفهای خودش را میزند . معلوم نیست اگر این اطلاعات - باصطلاح - طبقه بندی شده و غیر قابل انتشار است چگونه ضبط صوتی شده و به بیرون درز می کند . واضح است اگر سیستم های اطلاعاتی و امنیتی رژیم بخواهند - مانند همه جای دنیا - در جایی و برای افراد مشخصی اطلاع رسانی کنند و از پشت پرده اسرار بگویند ، در شرایطی این کار انجام میپذیرد که بهیچ عنوان قابل ردیابی و ضبط و ثبت نباشد . این را هر بچه مدرسه ای هم می داند . با وجود این پیش فرض واقعاً جای تعجب و تا حدودی تأسف دارد که برخی از آقایان اصلاح طلب که اسمشان در این سخنرانی بارها آمده است ، همین سی دی یا نوار صوتی را مستند شکایت خودشان به قوه قضائیه رژیم قرار داده اند . البته دفاع از خود لازم است اما جدی گرفتن این سخنرانی - به نظر من - تا حدودی کج سلیقگی و سادگی است . اگر فرضیه مطرح شده در عنوان ( تیتر ) این نوشتار را بپذیریم به این نتیجه قطعی و قهری خواهیم رسید که " جدی نگرفتن " این نوع بازی های تبلیغاتی رژیم ، بدترین ضربه به طراحان این نوع نقشه های نخ نمای ساده و بچگانه است . از جمله دلایل جدی نبودن این سناریو هم همین بس که تمام یا اکثر افرادی که در این سخنرانی ، نام برده و مورد اتهام واقع شده اند ، هم اکنون آزادند و کسی تاکنون سراغ آقایان هاشمی و خاتمی و موسوی و کروبی نرفته است . مگر میشود فردی یا جریانی جاسوس بیگانه باشد ، از او پول بگیرد ، وطن فروشی کند و از همه مهمتر در صدد ضربه زدن به نظام و براندازی حکومت باشد ، آنوقت اجازه داشته باشد که راست راست راه برود ؟ همه میدانیم که جمهوری اسلامی از سر تقصیرات عزیزترین نوکرهای سرسپرده و نورچشمی خود هم نمیگذرد کما اینکه در جریان قتل های زنجیره ای نگذشت و براحتی نیروی اصلی اطلاعاتی و امنیتی خود را حذف کرد ، دیگر چه باک دارد از اینکه خاتمی و موسوی و کروبی و موسوی خوئینی ها و دیگران را بگیرد ، آن هم زمانی که کل طرفداران اینها - به ادعای خود سخنران - چهارتا پنج هزار نفر بیشتر نیستند که اکثراً هم جزو اراذل و اوباش و افرا فاسد و منافق و چه و چه هستند ؟ این ها بخشی از نتایج منطقی ای است که میتوان از این سخنرانی گرفت و دقیقاً به همین دلائل است که من نمیتوانم بپذیرم که این ماجرا بویی از حقیقت برده باشد . تنها میتواند یک نمایش ساده باشد برای اینکه به خیال خودشان توی دل مردم را خالی کنند و اشراف عجیب اطلاعاتی شان را به رخ مردم بکشند . کاری که هرگز سیتم های اطلاعاتی خبره دنیا به آن دست نمیزنند ، چرا که یکی از رموز اولیه و اصلی موفقیت کار اطلاعاتی و امنیتی این است که هرگز به طرف ( یا دشمن ) نگویی که چقدر اطلاعات داری و تا آنجایی که ممکن است خود را به پخمگی بزنی و اطلاعاتت را برای خودت نگه داری . این نیز جزو اصول اولیه کار اطلاعاتی است . بنابراین اعتقاد دارم که باید بسادگی و کم اهمیتی از کنار این شعبده ساده و احمقانه جدید رژیم گذشت . همین
Saturday, August 7, 2010
آقای جنتی ، می دانی یک میلیارد دلار چقدر میشود !؟
با توجه به اظهارات اخیر سخنگوی شورای نگهبان مبنی بر وجود اسناد مربوط به ادعای آقای جنتی در خصوص دادن یک میلیارد دلار به رهبران جنبش سبز ( بقول ایشان سران فتنه ) و ارائه آن به دادگاهی که در آینده نامعلوم تشکیل خواهد شد و همچنین افسانه سرایی جدید آقای رسایی که این رقم یک میلیارد دلار مستقیماً توسط پادشاه عربستان به آقای خاتمی داده شده است ، بر آن شدم که در حمایت از این اتهام ها به کمک آقایان بیایم تا هر چه زودتر اسناد مربوطه را جمع و جور کنند و در دادگاه صالحه !!! ارائه کنند و سران فتنه را بجرم جاسوسی و اخذ رشوه از آمریکا به اشد مجازات برسانند .
روش کار هم به این شکل است که اول باید به این پرسش پاسخ داد که این مبلغ چگونه جابجا شده است . قاعدتاً با توجه به تحریم های سازمان ملل و همچنین عدم ارتباط بانکی بین ایران و آمریکا و زیاد بودن مبلغ پول ، اساساً فرضیه چک مردود است . یعنی این پول باید بصورت نقد تحویل و وارد کشور شده باشد ( کاری هم به اینکه چگونه این پول در داخل خرج شده و کجا به ریال تبدیل شده است نداریم ) . بهترین حالت هم این است که بپذیریم این پول در قالب دسته های اسکناس یکصد دلاری ( بزرگترین اسکناس آمریکایی ) به " سران فتنه " تحویل داده شده است . بر اساس اطلاعات موجود در سایت رسمی بانک مرکزی آمریکا :
وزن یک میلیون دلار اسکناس یکصد دلاری معادل 22 پوند یا 9.979 کیلو گرم است . با یک محاسبه ساده ریاضی میتوان نتیجه گرفت که وزن هر بسته صد تایی اسکناس یکصد دلاری معادل 0.09979 کیلوگرم میباشد که این یکی نیز با یک ضرب و تقسیم ساده میشود به عبارت 99.79 گرم یا با یک تقریب بسیار جزئی 100 گرم خودمان !
حال از اینجا میتوان به نتایج و اعداد زیر رسید
روش کار هم به این شکل است که اول باید به این پرسش پاسخ داد که این مبلغ چگونه جابجا شده است . قاعدتاً با توجه به تحریم های سازمان ملل و همچنین عدم ارتباط بانکی بین ایران و آمریکا و زیاد بودن مبلغ پول ، اساساً فرضیه چک مردود است . یعنی این پول باید بصورت نقد تحویل و وارد کشور شده باشد ( کاری هم به اینکه چگونه این پول در داخل خرج شده و کجا به ریال تبدیل شده است نداریم ) . بهترین حالت هم این است که بپذیریم این پول در قالب دسته های اسکناس یکصد دلاری ( بزرگترین اسکناس آمریکایی ) به " سران فتنه " تحویل داده شده است . بر اساس اطلاعات موجود در سایت رسمی بانک مرکزی آمریکا :
وزن یک میلیون دلار اسکناس یکصد دلاری معادل 22 پوند یا 9.979 کیلو گرم است . با یک محاسبه ساده ریاضی میتوان نتیجه گرفت که وزن هر بسته صد تایی اسکناس یکصد دلاری معادل 0.09979 کیلوگرم میباشد که این یکی نیز با یک ضرب و تقسیم ساده میشود به عبارت 99.79 گرم یا با یک تقریب بسیار جزئی 100 گرم خودمان !
حال از اینجا میتوان به نتایج و اعداد زیر رسید
$10,000 = 100 gr
$100,000 = 1 Kg
$1000,000 = 10 Kg
$10,000,000 = 100 Kg
$100,000,000 = 1000 Kg
$1,000,000,000 = 10,000 Kg = 10 Tons
$1000,000 = 10 Kg
$10,000,000 = 100 Kg
$100,000,000 = 1000 Kg
$1,000,000,000 = 10,000 Kg = 10 Tons
یعنی وزن یک میلیارد دلار اسکناس یکصد دلاری بعبارتی میشود : 10 تن ناقابل
اینجاست که باید به این پرسش اساسی پاسخ داده شود که چگونه باری به وزن ده تن از عربستان ( احتمالاً توسط آقای خاتمی ) براحتی وارد مملکت شده و آب هم از آب تکان نخورده است ؟ این سؤالی است که باید آقای جنتی و تیم شورای نگهبان و این جناب سرایی پاسخ دهند . وگرنه باید به قول معروف به این جناب جنتی گفت : یه چیزی بگو بگنجه
اینجاست که باید به این پرسش اساسی پاسخ داده شود که چگونه باری به وزن ده تن از عربستان ( احتمالاً توسط آقای خاتمی ) براحتی وارد مملکت شده و آب هم از آب تکان نخورده است ؟ این سؤالی است که باید آقای جنتی و تیم شورای نگهبان و این جناب سرایی پاسخ دهند . وگرنه باید به قول معروف به این جناب جنتی گفت : یه چیزی بگو بگنجه
Wednesday, August 4, 2010
لیست حداقل اقدامات لازم جهت رسیدن به یک ایران آزاد و دموکرات
لیست زیر یک اعتقاد شخصی است و منتسب به هیچ دسته و گروهی نیست . ضمنا ً اولویت بندی نیز الزاماً درست نبوده و در مواردی میتواند جابجا گردد .
1 - خامنه ای برود
2 - شورای نگهبان منحل شود .
3 - هیئت دولت از کار برکنار گردند .
4 - مجلس منحل گردد .
5 - مجلس خبرگان تعطیل و اعضای آن به مرخصی دائم بروند .
6 - فرماندهان سپاه و ارتش تا رده فرماندهان میانی ( در صورت پایبندی به خامنه ای و اثبات مجرمیت ) خلع درجه گردند و بسیج نیز از لیست نیروهای نظامی حذف گردد. بدیهی است کشور به یک ارتش بیشتر نیاز ندارد که کنترل و فرماندهی آن با کسی خواهد بود که با رأی مردم و برای یک دوره مشخص و محدود انتخاب خواهد گردید .
7 - تمامی کمیته ها و بنیادهای تحت نظر خامنه ای تحت نظارت دولت منتخب مردم قرارگیرند .
8 - صدا و سیما از نیروهای مؤمن و متعهد پاکسازی گردد .
9 - کلیه افراد دارای مدارک تقلبی وادار به گذراندن دوره های سواد آموزی مقدماتی گردند .
10 - کلیه کسانی که دستی آغشته به خون ندارند مور بخشش ملت قرار گیرند و اموال غیر قانونی آنان توقیف گردد .
11 - رفراندوم تغییر حکومت به یک حکومت مردمسالار غیر دینی و سکولار ( با احترام به عقاید همه افراد ) برگزار گردد .
12 - تا زمان انتخاب اعضای مجلس مؤسسان و تصویب قانون اساسی جدید زمام امور کشور به آقایان موسوی و کروبی سپرده شود بقسمی که آیشان نیز از چهره های مشکوک و نامقبول برای مردم استفاده نکنند ( امثال محتشمی پور و غیره ) .
13 - رادیو و تلویزیون ملی ایران احیا و از آن در جهت آموزش مردم برای هر چه بهتر برگزار کردن انتخابات و آشنایی آنان با حقوق خود استفاده گردد .
14 - از همه ایرانیان مقیم خارج از کشور هم برای این اقدام ملی دعوت به همکاری گردد .
15 - به جرائم منتسب به کسانی که بازداشت شده و در کمال احترام و با رعایت حقوق بشر مورد پذیرایی قرارگرفته اند , در دادگاه های قانونی و علنی وبا حضور وکیل و هیئت منصفه رسیدگی گردد .
16 - اجرای حکم اعدام برای همیشه از قوانین جزایی ایران حذف گردد .
17 - برای تمام کشورهای جهان پیام دوستی ارسال و از آنان درخواست کمک گردد .
18 - کلیه افراد خارجی که مورد عنایت و لطف سران جمهوری اسلامی بوده اند از ایران اخراج و به کشورهای متبوعه خود تحویل گردند .
19 - پرچم ایران تا زمان تأیید اکثریت مردم ، همان سه رنگ خالی ( بدون هیچ نقش اضافه ای ) خواهد بود . بدیهی است علامت شیر و خورشید باید به رأی مردم گذاشته شود .
20 - با تدوین اولین سرود ملی واقعی ایران و تأکید بر حس میهندوستی و ایرانی بودن ، بساط رسمی دیکتاتوری و فردگرایی از این مرز و بوم جمع گردد .
21 - هر فرد روحانی ، اگر بخواهد در مراتب قدرت مشارکت داشته باشد بایستی مانند بقیه مردم از کانال رأی مردم بگذرد .
22 - به کلیه احزابی و گروههایی که معتقد به کار نظامی نباشند اجازه فعالیت مدنی و متمدنانه داده شود .
1 - خامنه ای برود
2 - شورای نگهبان منحل شود .
3 - هیئت دولت از کار برکنار گردند .
4 - مجلس منحل گردد .
5 - مجلس خبرگان تعطیل و اعضای آن به مرخصی دائم بروند .
6 - فرماندهان سپاه و ارتش تا رده فرماندهان میانی ( در صورت پایبندی به خامنه ای و اثبات مجرمیت ) خلع درجه گردند و بسیج نیز از لیست نیروهای نظامی حذف گردد. بدیهی است کشور به یک ارتش بیشتر نیاز ندارد که کنترل و فرماندهی آن با کسی خواهد بود که با رأی مردم و برای یک دوره مشخص و محدود انتخاب خواهد گردید .
7 - تمامی کمیته ها و بنیادهای تحت نظر خامنه ای تحت نظارت دولت منتخب مردم قرارگیرند .
8 - صدا و سیما از نیروهای مؤمن و متعهد پاکسازی گردد .
9 - کلیه افراد دارای مدارک تقلبی وادار به گذراندن دوره های سواد آموزی مقدماتی گردند .
10 - کلیه کسانی که دستی آغشته به خون ندارند مور بخشش ملت قرار گیرند و اموال غیر قانونی آنان توقیف گردد .
11 - رفراندوم تغییر حکومت به یک حکومت مردمسالار غیر دینی و سکولار ( با احترام به عقاید همه افراد ) برگزار گردد .
12 - تا زمان انتخاب اعضای مجلس مؤسسان و تصویب قانون اساسی جدید زمام امور کشور به آقایان موسوی و کروبی سپرده شود بقسمی که آیشان نیز از چهره های مشکوک و نامقبول برای مردم استفاده نکنند ( امثال محتشمی پور و غیره ) .
13 - رادیو و تلویزیون ملی ایران احیا و از آن در جهت آموزش مردم برای هر چه بهتر برگزار کردن انتخابات و آشنایی آنان با حقوق خود استفاده گردد .
14 - از همه ایرانیان مقیم خارج از کشور هم برای این اقدام ملی دعوت به همکاری گردد .
15 - به جرائم منتسب به کسانی که بازداشت شده و در کمال احترام و با رعایت حقوق بشر مورد پذیرایی قرارگرفته اند , در دادگاه های قانونی و علنی وبا حضور وکیل و هیئت منصفه رسیدگی گردد .
16 - اجرای حکم اعدام برای همیشه از قوانین جزایی ایران حذف گردد .
17 - برای تمام کشورهای جهان پیام دوستی ارسال و از آنان درخواست کمک گردد .
18 - کلیه افراد خارجی که مورد عنایت و لطف سران جمهوری اسلامی بوده اند از ایران اخراج و به کشورهای متبوعه خود تحویل گردند .
19 - پرچم ایران تا زمان تأیید اکثریت مردم ، همان سه رنگ خالی ( بدون هیچ نقش اضافه ای ) خواهد بود . بدیهی است علامت شیر و خورشید باید به رأی مردم گذاشته شود .
20 - با تدوین اولین سرود ملی واقعی ایران و تأکید بر حس میهندوستی و ایرانی بودن ، بساط رسمی دیکتاتوری و فردگرایی از این مرز و بوم جمع گردد .
21 - هر فرد روحانی ، اگر بخواهد در مراتب قدرت مشارکت داشته باشد بایستی مانند بقیه مردم از کانال رأی مردم بگذرد .
22 - به کلیه احزابی و گروههایی که معتقد به کار نظامی نباشند اجازه فعالیت مدنی و متمدنانه داده شود .
Subscribe to:
Posts (Atom)